ضعف پيري قوت طبعم شکست

شاعر : جامي

راه فکرت بر ضمير من ببستضعف پيري قوت طبعم شکست
بر لبم حرف سخنراني نمانددر دلم فهم سخنداني نماند
پا به دامان فراموشي کشمبه که سر در جيب خاموشي کشم
اين دو بيت از مثنوي مولوي:نسبتي دارد به حال من قوي
بعد ما ضعفت اصول العافيه»«کيف ياتي النظم لي و القافيه؟
گويدم: منديش جز ديدار من!»«قافيه انديشم و، دلدار من
جمله دل‌ها مخزن اسرار اوستکيست دلدار؟ آنکه دل‌ها دار اوست
به که داري خانه‌ي او را تهيدارد او از خانه‌ي خود آگهي
جلوه‌گاه خود کند آن خانه راتا چون بيند دور ازو بيگانه را
مظهر آيات لطف و قهر اوستخاصه نظم اين کتاب از بهر اوست
در دعايش ناله و زاري کنمدر ثنايش نغز گفتاري کنم
بايدم در گفت و گوي او نشستچون ندارم دامن قربش به دست